وقتی رابرت رودات از کنار تندیس یادبود کشتهشدگان
جنگهای داخلی امریکا میگذشت، چشمش به اسم چهار برادر که همگی در یک جبهه کشتهشدهبودند
افتاد و همانجا تصمیمگرفت فیلمنامه "نجات سرباز رایان"
را بنویسد. نجات سرباز رایان داستان کاپیتان جان میلر است که از طرف
رئیس ارتش ایالات متحده امریکا مأمور میشود که با همکاری هفتتن از افرادش، سرباز
جیمز رایان را از پشت خطوط آلمانها نجاتدهد. این مأموریت تنها به ایندلیل
است که سه برادر بزرگ جیمز در میدان نبرد کشتهشدهاند و قراراست خبر مرگ آنها در
یک تلگراف به مادرشان برسد. جان میلر باید تنها پسر اینخانواده را نجات دهد تا
"مرهمی باشد بر زخمهای مادر داغدیده آنها".
اسپیلبرگ فیلم را با یک سکانس 27 دقیقهای از جنگ در سواحل نُرماندی فرانسه شروعمیکند.
آلمانها بیشتر سربازهای میلر را در همان ساعات اول قلعوقمع میکنند و میلر که
خود زنده ماندهاست هنوز نمیداند که چرا به جنگ آمده؟ چرا میکشد و کشتهمیشود؟
برای کشتن دشمن خود نیاز به فلسفهبافی دارد و هنوز به مأموریتِ نجات سرباز رایان
شک دارد:" وقتی یکی از افرادم را از دست میدادم پیش خودم میگفتم
بجاش جون چند نفر رو نجات دادهام، اما این بار دارم جون همهی افرادم رو بهخاطر
یک نفر به خطر میندازم." یا "اگه تو این جنگ خدا با ماست پس کی
با اوناست؟". اما همهی این اِلِمانهای آشنای ضدجنگ در فیلم بهناگهان
رنگ عوضمیکنند. جایی که کاپیتان جان میلر مأموریت خود را انجام میدهد و سرباز
رایان را پیدا میکند و خبر مرگ سه برادرش را به او میدهد و رایان حاضر نیست
برگردد:
- میلر: رایان! برادرهای تو حین نبرد کشتهشدن
- رایان :کدومشون؟
- میلر: همشون!
- رایان : شماها اینهمه راه اومدید تا اینو به من بگید؟
- میلر: ما دستور داریم تو رو برگردونیم.
- رایان :من هم دستورهای خودم رو دارم قربان، و ترک پستم جزو اونها نیست.
- میلر: میفهمم ولی اوضاع فرقکرده.
- رایان :من فرقی نمیبینم قربان.
- میلر: فرمانده ارتش ایالات متحده میگه فرق
کرده
- رایان : من خودم رو مستحق برگشتن نمیبینم
- میلر :پس ما باید این حرفارو تحویل مادرت بدیم، اونهم وقتی که جنازهت رو لای
پرچم آمریکا پیچیدهشده میارن؟
- رایان :: به مادرم بگو، وقتی منو پیدا کردین، با تنها برادرهایی که برام مونده بودن
اینجا بودم، و من به هیچ وجه اونها را تنها نگذاشتم، فکرکنم مادرم این رو درک کنه.
جان میلر از اینجا به بعد به دفاع: کشتن و کشتهشدن برای
وطن یقین پیدامیکند و اسپیلبرگ دلیل این جانفشانیها را در جملهی آخر جان میلر
درلحظه مرگش به رایان گنجاندهاست:" رایان لیاقتشو داشتهباش!". بله،
کشتهشدن برای کسانی که به آزادی و پیشرفت امریکا کمک خواهندکرد ارزشدارد. برای
همین هم در سکانس آخر فیلم رایان که حالا دیگر پیر شده سر قبر میلر ایستاده و
همسرش را گواه می گیرد که لیاقت زندهماندن برای کشورش را داشتهاست.
* این مطلب اولین بار در شماره 4 مجله جیم چاپ شد.