اگر مجال داشتیم انگلیسی هم می خواندیم!
محمدعلی فروغی:
زمانی که من در مدرسه دارالفنون بودم ناصرالدین شاه دو سه مرتبه آنجا آمد، بنابر اینکه سالی یک بار چنانکه گفتم می آمد. در یکی از آن مواقع منظره ای دیدم که هرگز فراموش نمی کنم. اجمالاً اینکه ناصرالدین شاه در آن مواقع هر وقت حالش اقتضا داشت به اطاقهای درس وارد می شد و با معلم و شاگردان گفتگوهایی می کرد. یک نوبت وارد شد در اطاقی که درس زبان انگلیسی می دادند. جمعی از رجال هم همراه بودند، ازجمله کسانی که می شناختم پسرش کامران میرزای نایب السلطنه و امین السلطان و دکتر طولوزان و مخبرالدوله وزیر علوم و نیّرالملک رئیس مدرسه بودند. معلم مرا پیش کشید و کتابی انگلیسی به دست من داد که بخوانم. سطری خواندم. شاه دماغ داشت، به مهربانی کتاب را از من گرفت و خود مشغول خواندن شد و از من می پرسید معنی اش چیست. ناصرالدین شاه قدری فرانسه خوانده بود اما انگیسی یک کلمه نمی دانست و خط انگلیسی را به قیاس خط فرانسه می خواند و کسانی که این دو زبان را آموخته اند می دانند که خطشان یکی است اما از جهت تلفظ به کلی متباین اند. پس شاه البته جمیع کلمات را غلط خواند. معنی را هم نمی دانست و می پرسید، اما هنوز یک را سطر را تمام نکرده بود که هلهله از رجال بلند شد. کج شدند، راست شدند، پیچ و خم خوردند، غش و ضعف کردند، یکی گفت سحر می کنید، یکی گفت معجزه دارید، دیگری گفت شما کی انگلیسی خواندید که ما خبردار نشدیم؟ شاه گفت: اگر ما مجال داشتیم انگلیسی هم می توانستیم بیاموزیم. یکی از رجال گفت: شما که می دانید، چه حاجت به آموختن دارید. باز شاه گفت: معلوم می شود کسی که فرانسه می داند انگلیسی هم می تواند بخواند. مرحوم نیّرالملک گفت: خیر قربان، من فرانسه می دانم، اما یک کلمه انگلیسی نمی توانم بخوانم!
مختصر کمدی عجیبی بود و من مبهوت مانده بودم. بعدها دانستم این تملق گوییها در جنب مجالس دیگر چاپلوسی باز بالنسبه آبرومند بود.(زندگی نامه ی ناتمام خود نوشت فروغی.بنقل از مجله اندیشه پویا)
- ۹۴/۱۰/۱۳