فیلمی که دیدم2: چهارصد ضربه
نام فیلم: چهارصد ضربه (les quatre cents coups)
محصول: فرانسه، 1959
کارگردان: فرانسوا تروفو
400 ضربه زندگی نوجوانی به نام آنتوان دوآل را به تصویر می کشد. زندگی آنتوان دو عالم دارد، یک عالم؛ آن چیزی است که دیگران برایش ساخته اند؛ مادری نامهربان که با مردی دیگر رابطه دارد، پدری( که اواخر فیلم معلوم می شود پدر آنتوآن نیست) بی توجه به زندگی آنتوان، معلمی که تنها دغدغه اش حفظ شعر و تکلیف نوشتن دانش آموزان است. اما عالم دوم عالمی است که آنتوآن خودش برای خودش ساخته است، شب ها با کتاب بالزاک می خوابد و به یاد او درخانه شمع روشن می کند، سینما می رود و شعر می گوید.
بدی ماجرا همین جاست که هیچکدام از این دو عالم حاضر نیستند با هم کنار بیایند و آنتوآن بیچاره مجبور است مابین این دو معلق باشد. آنتوان همه کار برای آشتی بین این عوالم می کند اما او کوچکتر و البته صادق تر از آن است که پیروز مبارزه باشد.
400 ضربه مرثیه ایست برای «دوران نوجوانی» ؛ دورانی که همه ی خواسته ها و آرزوهای کودکانه ی نوجوان به بهانه بزرگ شدن مورد تمسخر واقع می شود و تمام دست و پا زدن های او برای ابراز هویت جدیدش به بهانه ی هنوز کوچک بودن؛ بی نتیجه می ماند.
آنتوان دست به دزدی می زند و به مرکز اصلاح و تربیت فرستاده می شود، اما آنجا هم برای عالم درون او ارزشی قائل نیستند؛ پس فرار می کند؛ اما درست درجایی که انگار تکلیف او مشخص شده است؛ آنتوان به دریایی می رسد که نمی توان از آن رد شد، آنتوان برمی گردد و به دوربین نگاه می کند.تمام. هیچ راهی برای خلاصی از این نزاع ابدی وجود ندارد و تنها کسانی پیروز این نبردند که تسلیم شوند.تسلیم یکی از این دو عالم. خیر؛ ساحل نماد آزادی نیست!